نخستین نگاه

ساخت وبلاگ

دو آواي تنهاي سر گشته بوديم

رها در گذرگاه هستي

به سوي هم از دورها پر گشوديم

چه خوش لحظه هايي كه هم را شنيديم

چه خوش لحظه هايي كه در هم وزيديم

چه خوش لحظه هايي كه در پرده عشق

چو يك نغمه شاد با هم شكفتيم

چه شب ها ... چه شب ها ... كه همراه حافظ

در آن كهكشان هاي رنگين

در آن بي كران هاي سرشار از نرگس ونسترن ، ياس ونسرين

ز بسياري شوق وشادي نخفتيم

تو با آن صفاي خدايي

تو با آن دل و جان سرشار از روشنايي

از اين خاكيان دور بودي

من آن مرغ شيدا

در آن باغ بالنده در عطر و رويا

بر آن شاخه هاي فرا رفته تا عالم بي خيالي

      چه مغرور بودم

                 چه مغرور بودم

من وتو چه دنياي پهناوري آفريديم

من وتو به سوي افق هاي نا آشنا پر كشيديم

من وتو ندانسته دانسته ، رفتيم ورفتيم ورفتيم ...

چنان شاد ، خوش ، گرم  ، پويا

كه گفتي به سر منزل آرزوها رسيديم

دريغا

دريغا نديديم

كه دستي در آن آسمان ها

چه بر لوح پيشاني ما نوشته است !

دريغا در آن قصه ها و غزل ها نخوانديم

كه آب وگل عشق با غم سرشته است

فريب و فسون جهان را

تو كر بودي اي دوست من كور بودم !

از آن روزها آه عمري گذشته است ...

من وتو دگرگونه گشتيم

دنيا دگرگونه گشته است

در اين روزگاران بي روشنايي

در اين تيره شب هاي غمگين

كه ديگر نداني كجايم ...

ندانم كجايي ...

چو با ياد آن روزها مي نشينم

چو ياد تو را پيش رو مي نشانم

دل جاودان عاشقم را

به دنبال آن لحظه ها مي كشانم

سرشکي به همراه اين بيت ها مي فشانم ...

نخستين نگاهي كه ما را به هم دوخت

نخستين سلامي كه در جان ما شعله افروخت

نخستين كلامي كه دل هاي ما را

به بوي خوش آشنايي سپرد و ...

به مهماني عشق برد

پر از مهر بودي ...

پر از نور بودم ...

همه شوق بودي ...

همه شور بودم ...

نیلوفرآبی...
ما را در سایت نیلوفرآبی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : نیلوفر loutous بازدید : 315 تاريخ : جمعه 29 / 10 ساعت: 15:14